پیش

در و پنجره‌

ajar ==> نیم باز

بخش‌ جلویی‌ هر چیز

head ==> [.adj. & n]: نوک، سر، کله، راس، عدد، ابتدا ى، انتها، دماغه، دهانه، رئیس، سالار، عنوان، موضوع، منتها درجه، موى سر، فهم، خط سر، فرق، سرصفحه، سرستون، سر درخت، اصلى، عمده، مهم [.vt]: سر گذاشتن به، داراى سر کردن، ریاست داشتن بر، رهبرى کردن، دربالا واقع شدن head ـ (58)

ago ==> (agone =) ـ [.adv. & adj]: پیش، قبل (در حالت صفت همیشه دنبال اسم مى آید) ـ [.v]: صادر شدن، پیش رفتن

agone ==> (ago =) ـ [.adv. & adj]: پیش، قبل، گذشته

ahead ==> [.adv. & adj]: پیش، جلو، در امتداد حرکت کسى، رو به جلو، سر به جلو ahead

along ==> [.adv]: همراه، جلو، پیش، در امتداد خط، موازى با طول along

before ==> [.conj. & adv]: پیش از، قبل از، پیش، جلو، پیش روى، درحضور، قبل، پیشتر، پیش آن که

beforehand ==> [.adv]: پیشاپیش، پیش، جلو، قبلا، آماده، راحت، مقدم بر

fore ==> [.interj. & adv. & adj. & n]: پیش، پیشین، جلوى، درجلو، قبلى [.pref]: پیشوندى است به معنى " پیش " و " جلو " و " قبلا " و " پیشروها " و " واقع در جلو " fore

foregoing ==> [.adj]: پیش گفته شده، پیش، بالا گفته، سابق الذکر

foregoning ==> پیش گفته شده، پیش، بالا گفته، مذکور

foreside ==> جلو، قدام، پیش

forth ==> [.adv. & vt]: از حالا، دور از مکان اصلى، جلو، پیش، پس، این کلمه به صورت پیشوند نیز با معانى فوق به کار مى رود، تمام کردن، بیرون از، مسیر آزاد forth

forward ==> [.adv. & adj. & v. & n]: جلو، پیش، به بعد، جلوى، گستاخ، جسور، فرستادن، رساندن، جلو انداختن، (فوتبال) بازى کن ردیف جلو، به جلو، ارسال کردن forward

front ==> [.adj. & vt. & n]: جلو، پیش، صف پیش، نما، طرز برخورد، جلودار، منادى، جبهه جنگ، به طرف جلو، رو کردن به، مواجه شده با، رو به روى هم قرار دادن، مقدمه نوشتن بر، در صف جلو قرار گرفتن واژه هاى شامل front

  

ago ; agone ; ahead ; along ; before ; beforehand ; fore ; foregoing ; foregoning ; foreside ; forth ; forward ; front ; past ; presence ; to ; unto

---

واژه هاى شامل پيش ـ (268)

to , front , forward , forth , foreside , fore , beforehand , before , along , ahead , past , presence

 مشاهده كلمات مرتبط 

---

درباره اين فرهنگ لغت

لبه پيش مده كلاه
 وابسته به پيش پزشكي
 وابسته بدوره پيش كودكستان
 مدل پيش الگو
 هرچيزي كه كمي پيش امدگي دارد
 ازروي قرائن وامارات پيش بيني كردن
 اصطلاح پيش پاافتاده ومرسوم
 باحيله پيش دستي كردن
 داروي پيش گير(طب)
 دربازي پيش افتادن بر
 خرده خرده پيش بردن(توپ فوتبال را)
 حرف پيش نهاده
 پيش هم گذاشتن
 پيش نويس
 پيش نويس ازمايشي
 پيش نويس چيزي رااماده كردن
 پيش نويس سند
 پيش نويس كردن
 پيش گونه
 پيش پندار
 پيش نياز
 پيش پنداشتن
 پيش لشگر
 پيش چاه
 پيش اهنگ
 پيش اهنگ تازه كار
 پيش انگاري
 پيش امد
 پيش امدن
 پيش امده
 پيش انداز
 پيش امدگي
 پيش امدگي لبه بام
 پيش انكه
 پيش اگاهي
 پيش پاافتاده
 پيش پاافتادگي
 پيش از
 پيش ازوقت
 پيش ازاين
 پيش ازتاريخ حقيقي تاريخ گذاشتن
 پيش ازجنگ
 پيش ازظهر
 پيش افتادن
 پيش افتادن از
 پيش افكن
 پيش افكني
 پيش افكند
 پيش افكندن
 پيش بها
 پيش بودن(از)
 پيش بند
 پيش بندبچه
 پيش بايست
 پيش تاريخ
 پيش بيني
 پيش بيني وضع هواياحوادث
 پيش بيني مرض
 پيش بيني نشده
 پيش بيني احتياطي
 پيش بيني كننده
 پيش بيني كردن
 پيش بيني كردن(باتفال)
 پيش بيني غلطكردن
 پيش بخاري
 پيش برنده
 پيش بردن
 پيش جواب
 پيش خودخنديدن
 پيش دامن
 پيش داوري
 پيش داوري كردن
 پيش داني
 پيش دادن
 پيش ديد(prevue=)
 پيش ديدكردن
 پيش گير
 پيش درامد
 پيش درامدنمايش(تلاتر)
 پيش گيري كردن
 پيش روي
 پيش راندن
 پيش پرده
 پيش پرداخت
 پيش رس
 پيش رفتن
 پيش رفتگي
 پيش ساخته
 پيش زادي
 پيش سازي شده
 پيش چشي
 پيش سينه
 پيش كسوت
 پيش قدم درتاسيس
 پيش قسط
 پيش غذا
 پيش گفتار
 پيش گفتاري
 پيشوندبمعني پيش وجلوقبلاوپيشروها
 كم كم پيش رفتن
 كسيكه پيش خودمياموزد
 قابل پيش گوئي ياپيش بيني
 قدم بقدم پيش رونده
 قطعه زمين پيش امده
 غيرقابل پيش بيني

---

درباره اين فرهنگ لغت

TO , FRONT , FORWARD , FORTH , FORESIDE , FORE , BEFOREHAND , BEFORE , ALONG , AHEAD , PAST , PRESENCE

1 - (ق .) جلو، قبل ، قدام . 2 - پس ، بعد. 3 - (حراض .) نزد. 4 - سوی ، طرف . 5 - (اِ.) یکی از سه حرکت حروف ؛ ضمه .
  

قدم (قَ دَ) (ص مر.) آن که پیش از دیگران به کاری دست بزند.