 |
coordinating
| THE Eng-Cro Dictionary | Download this dictionary |
coordinating
koordinirajući
Free for individual usage/Besplatan za osobnu uporabu
| hFarsi - advanced version | Download this dictionary |
coordinating
| Dizionario inglese-italiano 1.0.012 | Download this dictionary |
COORDINATING
COORDINANDO
| MHM Advanced English > Persian (v. 90) | Download this dictionary |
coordinating
coordinate
[.adj. & v]: کوئور دينانس شدن ، متناسب يا هماهنگ کردن ، متناسب کردن ، هماهنگ کردن ، هم اهنگ کردن ، تعديل کردن ، هم پايه ، مربوط ، مختص ، (در جمع) مختصات
{علوم مهندسى}: همرتبه کردن مختصات
{کامپيوتر}: مختصات
{معمارى}: هم ارا
{قانون و فقه}: هم رتبه
{شيمى}: مختصه
{روان شناسى}: هماهنگ ساختن
{علوم هوايى}: مختصات
واژه هاى شامل coordinate ـ (15)
{علوم مهندسى}: همرتبه کردن مختصات
{کامپيوتر}: مختصات
{معمارى}: هم ارا
{قانون و فقه}: هم رتبه
{شيمى}: مختصه
{روان شناسى}: هماهنگ ساختن
{علوم هوايى}: مختصات
واژه هاى شامل coordinate ـ (15)
| Webster's Revised Unabridged Dictionary (1913) | Download this dictionary |
Coordinating
(p. pr. & vb. n.)
of Coordinate
of Coordinate
Webster's Revised Unabridged Dictionary (1913), edited by Noah Porter. About
