withhold
withhold
zadržati
uskratiti
tajiti
spriječiti
odbiti
obustaviti
nijekati
kratiti
Free for individual usage/Besplatan za osobnu uporabu
withhold
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمى محدوديت اجراى اتش ،ممانعت ،دريغ داشتن ،مضايقه داشتن ،خوددارى کردن ،منع کردن ،نگاهداشتن
علوم نظامى : مانع شدن
کلمات مرتبط(1)
WITHHOLD
TRATTENERE. RIFIUTARE. NEGARE. NASCONDERE
withhold
withholder 抑制因素
withhold
[.v]: محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمى محدوديت اجراى آتش ، ممانعت ، دريغ داشتن ، مضايقه داشتن ، خوددارى کردن ، منع کردن ، نگاهداشتن
{علوم نظامى}: مانع شدن
واژه هاى شامل withhold ـ (1)