alternate


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
alternate

راه کار فرعى ،تعويض ،يک درميان امدن ،متناوب کردن ،متناوب بودن ،بنوبت انجام دادن ،(هن ).متبادل ،عوض و بدل
ورزش : ذخيره
علوم نظامى : يدکى

 
کلمات مرتبط(15)