away


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
away

زمين حريف ،کنار،يکسو،بيک طرف ،دوراز،خارج ،بيرون از،درسفر،بيدرنگ ،بطور پيوسته ،متصلا،مرتبا،از انجا،از ان زمان ،پس از ان ،بعد،از انروى ،غايب ،رفته ،بيرون ،دورافتاده ،دور،فاصله دار،ناجور،متفاوت
ورزش : بازى در زمين حريف گويى که دورتر از گوى ديگر از سوراخ قرار دارد و حق تقدم براى ضربه زدن پيدا ميکند،خارج از نقطه ايستادن توپ زن

 
کلمات مرتبط(121) 

 
 
@@@away
 
@@away