bank


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
bank

سکو،صخره زيرابى کم ارتفاع ،کنار،لب ،ساحل ،ضرابخانه ،رويهم انباشتن ،در بانک گذاشتن ،کپه کردن ،بلند شدن( ابر يا دود )بطور متراکم ،بانکدارى کردن
کامپيوتر : بانک
عمران : ساحل
معمارى : کپه کردن
قانون ـ فقه : در بانک گذاشتن
زيست شناسى : کرانه ديوارى
بازرگانى : بانک
ورزش : قسمت برجسته سر پيچ
علوم هوايى : دوران يا متمايل شدن هواپيما حول محور طولى
علوم نظامى : کناره توده

 
کلمات مرتبط(110) 

 
 
@@@bank
 
@@bank