bar


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
bar

کانون وکلا،جايگاه متهمين در دادگاه ،چوب افقى بالاى مانع( دو و ميدانى)،ستون ،ميله اهنى ،نوشگاه ،خور،ميل ،ميله ،شمش ،تير،نرده حائل ،مانع شدن ،(مج ).مانع ،جاى ويژه زندانى در محکمه ،(با)theوکالت ،دادگاه ،هيئت وکلاء،ميکده ،بارمشروب فروشى ،ازبين رفتن(ادعا )رد کردن دادخواست ،بستن ،مسدودکردن ،بازداشتن ،ممنوع کردن ،بجز،باستنثاء،بنداب
علوم مهندسى : بند
عمران : ميل گرد
معمارى : بساط پياله فروشان
قانون ـ فقه : کرسى خطابه وکلا
زيست شناسى : بنداب
بازرگانى : مفتول
ورزش : چوب افقى بالاى مانع
علوم هوايى : واحد فشار
علوم نظامى : پيشرفتگى اب به ساحل
علوم دريايى : پيش بندر

 
کلمات مرتبط(118) 

 
 
@@@bar
 
@@bar