bond


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
bond

وصل کردن ،متصل کردن ،چسباندن اتصال ،ارتباط،سندى که به موجب ان خود و وارث و اوصيا و مباشرين امورش را به پرداخت مبلغ معينى به ديگرى متعهد مى کند،وجه الضمانه ،سهم ،سند قرضه ،موافقت نامه ،رج چينى ،اجر چينى ،نماچينى ،پيوند،رژچينى ،مهار،بند،زنجير،(مج ).قرارداد الزام اور،عهد وميثاق ،هرچيزى که شخص را مقيدسازد،معاهده ،قرارداد،کفيل ،رابطه ،پيوستگى ،ضمانت ،(حق ).تضمين نامه ياتعهدنامه دائر به پرداخت وجه ،رهن کردن ،تضمين کردن ،اوراق قرضه
علوم مهندسى : چسب
الکترونيک : ربط
عمران : بندکشى
معمارى : همبند
قانون ـ فقه : سهم استقراضى
شيمى : پيوند
روانشناسى : پيوند
بازرگانى : تعهد،به انبار گمرک تحويل دادن

 
کلمات مرتبط(94) 

 
 
@@@bond
 
@@bond