check


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
check

امتحان کردن بازرسى ،منع ،و شدن بوى شکار،کم يا متوقف کردن سرعت بدن( ترامپولين)،بازرسى کردن ،بازديد کردن ،رسيدگى کردن سر زدن ،بازداشت کردن ،دريچه تنظيم ،جلوگيرى کردن از،ممانعت کردن ،سرزنش کردن ،رسيدگى کردن ،مقابله کردن ،مقابله ،بررسى کردن ،تطبيق کردن ،نشان گذاردن ،چک بانک
علوم مهندسى : امتحان ،بازرسى شد
کامپيوتر : بررسى کردن
عمران : دستگاهى که روى تاسيسات ابى جهت تنظيم سطح اب ساخته ميشود
معمارى : وارسى
قانون ـ فقه : چک
ورزش : کيش ،کم يا متوقف کردن سرعت بدن
علوم نظامى : بازرسى شد

 
کلمات مرتبط(125) 

 
 
@@@check
 
@@check