compact


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
compact

بهم فشردن ،تنگ هم قراردادن ،بهم فشرده ،متراکم کردن ،تو پر کردن ، )adj.& n.(جمع وجور،بهم پيوسته ،پيمان ،معاهده ،متراکم ، :)vt.(بهم فشردن ،فشرده کردن ،بهم متصل کردن ،ريز بافتن
علوم مهندسى : خلاصه
معمارى : تنگ هم قرار دادن
قانون ـ فقه : عهد

 
کلمات مرتبط(2) 

 
کلمات مرتبط(compact):




بازگشت به واژه compact



compact disk 
 compact section