compound


MHM Advanced English > Persian (v. 90)Download this dictionary
compound
[.adj. & n]: ماده مرکب ، کمپوند ، اتصال مرکب ، تصفيه کردن ، اردوگاه ، کمپ ، انبار موقت ، پادگان محوطه پادگان ، مخلوط ، مرکب ، چند جزئى ، لفظ مرکب ، بلور دوتايى
[.n]: محوطه ، عرصه ، حياط ، جسم مرکب
[.v]: ترکيب کردن ، اميختن
{علوم مهندسى}: اتصال کمپوند
{الکترونيک}: جسم مرکب
{معمارى}: مرکب
{قانون و فقه}: سازش کردن
{شيمى}: اميزه
{روان شناسى}: مرکب
{ورزش}: ترکيب شيميايى ، فرم پياده اى مرکب
{علوم هوايى}: مرکب
{علوم نظامى}: ترکيب
واژه هاى شامل
compound ـ (76)