die


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
die

ماتريس ،فرم ريختگى ،مرگ ،ماندن در پايگاه در پايان بازى بيس بال دو سرعت ،جنگ تا پيروزى ، :)vi.(مردن ،درگذشتن ،جان دادن ،فوت کردن ، :)n.(طاس ،طاس تخته نرد،جفت طاس ،مهره ،سرپيچ ،بخت ،قمار،(مج ).سرنوشت:)vt.(بشکل حديده ياقلاويزدر اوردن ،با حديده و قلاويز رزوه کردن ،قالب گرفتن ،سر سکه
علوم مهندسى : برش
کامپيوتر : قطعه نازک مستطيلى از يک قرص نيمه هادى سيليکان که به هنگام ساخت مدارهاى مجتمع بريده شده يا لايه لايه مى گردد
معمارى : ازاره ستون
قانون ـ فقه : وفات
شيمى : قالب
ورزش : توپى که در حال افتادن برروى زمين است ،پارو زدن شديد
علوم هوايى : قالب
علوم دريايى : قالب منگنه

 
کلمات مرتبط(90) 

 
 
@@@die
 
@@die