drive


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
drive

جلو بردن ،محرکه ،گيربکس ،فرمان ،رانش ،گريز پا به توپ ،فرار گل زن ،ضربه از پايين ،ضربه درايو،سوارشدن و کنترل اتومبيل ،رانندگى ارابه مسابقه اى ،راندن اسب با شلاق راندن قايق موتورى ،رانندگى کردن ،گرداندن گرداننده( موتورى)،شفت ،راندن ،بردن ،عقب نشاندن ،بيرون کردن( با)out،تحريک کردن ،سوارى کردن ،کوبيدن(ميخ وغيره)
علوم مهندسى : سوارى دوندگى
کامپيوتر : گرداننده
الکترونيک : ولت محرک
روانشناسى : سائق
ورزش : ترساندن شکار و راندن ان بسوى شکارچى
علوم نظامى : دنده

 
کلمات مرتبط(101) 

 
 
@@@drive
 
@@drive