escort


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
escort

مستحفظ،گارد محافظ نيروى تامينى ،گاردمحافظ،ملتزمين ،نگهبان ،همراه ،بدرقه ،همراهى کردن(با)نگهبانى کردن(از)،اسکورت کردن
قانون ـ فقه : همراهى يا محافظت کردن
علوم نظامى : بدرقه کردن

 
کلمات مرتبط(13)