gage


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
gage

ازمايش کردن ،سنج ،بند تفنگ ،ميله اندازه گير، :)vt.& n.(گرو،وثيقه ،رجز خوانى ،مبارزه طلبى ،گروگذاشتن ،شرط بستن ،متعهد شدن ، )=gauge( :)n.(درجه ،وسيله اندازه گيرى ،اندازه گير،اندازه گرفتن
علوم مهندسى : سنجيدن
عمران : اشل اندازه گير
قانون ـ فقه : وثيقه گذاردن
شيمى : اندازه نما
علوم هوايى : گيج
علوم نظامى : ميزان اندازه گيرى

 
کلمات مرتبط(45) 

 
 
@@gage