go


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
go

خرج شدن ،نوعى پاس با دويدن دريافت کننده به جلو( فوتبال امريکايى)،سفت ،روانه ساختن ،رهسپار شدن ،عزيمت کردن ،گذشتن ،عبور کردن ،کارکردن ،گشتن ،رواج داشتن ،تمام شدن ،راه رفتن ،نابود شدن ،روى دادن ،بران بودن ،درصدد بودن ،راهى شدن
قانون ـ فقه : بسر بردن
ورزش : سخت

 
کلمات مرتبط(305) 

 
 
@@@@@@@@go
 
@@@@@@@go
 
@@@@@@go
 
@@@@@go
 
@@@@go
 
@@@go
 
@@go