guard


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
guard

روکش کشيدن ،صفحه محافظ،چرم يا زه در قسمتى از چوب بازى لاکراس غلطاندن گوى به جلو يار براى محافظت ان از گوى حريف( بولينگ روى چمن)،پاسدارى دادن ،نگهبانى دادن ،نگهبان ،پاسبان ،مستحفظ،گارد،احتياط،نرده روى عرشه کشتى ،نرده حفاظتى ،پناه ،حائل ،حالت اماده باش در شمشير بازى ومشت زنى وامثال ان ،نگاه داشتن ،محافظت کردن ،نگهبانى کردن ،پاييدن ،پاسدارى کردن
علوم مهندسى : روکش محافظ
قانون ـ فقه : محافظ
ورزش : کاسه بين تيغه و دسته شمشير
علوم نظامى : حفاظت کردن
علوم دريايى : - watch

 
کلمات مرتبط(85) 

 
 
@@guard