hand


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
hand

امضا،وضعى که بتوان گوى اصلى بيليارد را در هر نقطه گذاشت ،نفر،يارى دادن ، )n.(دست ،عقربه ،دسته ،دستخط،خط،شرکت ،دخالت ،طرف ،پهلو،پيمان ، )vt.&vi.(دادن ،کمک کردن ،بادست کارى را انجام دادن ،يک وجب
قانون ـ فقه : دستخط
ورزش : خطاى دست ،ميله هاى تسخيرشده حريف در پايان ،بردن مسابقه اسب دوانى با فاصله مناسب مجموع چهارتايى پيکان
علوم نظامى : دست به دست کردن

 
کلمات مرتبط(231) 

 
 
@@@@@@hand
 
@@@@@hand
 
@@@@hand
 
@@@hand
 
@@hand