hanging


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
hanging

عمل اويختن ،بدار زدن ،چيز اويخته شده( مثل پرده وغيره)،معلق ،اويزان ،درحال تعليق ،محزون ،مستحق اعدام
کامپيوتر : معلق شدن
قانون ـ فقه : دار زدن ،به دار کشيدن

 
کلمات مرتبط(15)