head


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
head

دهنه ابزار،ارتفاع ريزش ،سر رولور سر،مبحث ،موضوع در راس چيزى واقع شدن ،ضربه با سر،هد،انتهاى ميز بيليارد،طول سر اسب بعنوان مقياس فاصله برنده از نفر بعد،دستشويى قايق ،بالاى بادبان ،سرفشنگ ،عناصر اوليه ستون ،پيش رو،رهبر يا دسته پيشرو يک ستون ،توالت ناو،عازم شدن ،سرپل گرفتن ،مواجه شدن ، )n.& adj.(سر،کله ،راس ،عدد،نوک ،ابتداء،انتها،دماغه ،دهانه ،رئيس ،سالار،عنوان ،موضوع ،منتها درجه ،موى سر،فهم ،خط سر،فرق ،سرصفحه ،سرستون ،سر درخت ،اصلى ،عمده ،مهم ، :)vt.(سرگذاشتن به ،داراى سرکردن ،رياست داشتن بر،رهبرى کردن ،دربالا واقع شدن
علوم مهندسى : افت
کامپيوتر : سر
قانون ـ فقه : رهبرى کردن مقاومت کردن
شيمى : ارتفاع فشارى
روانشناسى : رئيس
زيست شناسى : دماغه
ورزش : نوک پيکان
علوم هوايى : توپى کامل و ساير متعلقات
علوم نظامى : سرپرستى شدن به وسيله

 
کلمات مرتبط(273) 

 
 
@@@@@@@head
 
@@@@@@head
 
@@@@@head
 
@@@@head
 
@@@head
 
@@head