hold


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
hold

دريافت کردن ،گرفتن توقف ،منعقد کردن ،متصرف بودن ،گرفتن غيرمجاز حريف ،ضربه به گوى اصلى بيليارد که مسير معمولى را طى نکند،گرفتن غيرمجاز توپ ،گيره مکث بين کشيدن زه و رها کردن ان ،انبار کشتى ،پناهگاه گرفتن ،دژ،ايست ،گيره ،اتصالى نگهدارنده ،پايه ،مقر،نگهداشتن ،نگاه داشتن ،دردست داشتن ،جا گرفتن ،تصرف کردن ،چسبيدن ،نگاهدارى
علوم مهندسى : نگهدارى
قانون ـ فقه : جلوگيرى کردن از
ورزش : تسلط
علوم نظامى : جلوگيرى کردن
علوم دريايى : انبار کالا

 
کلمات مرتبط(70) 

 
 
@@hold