impediment


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
impediment

بار و بنه ،مانع ،عايق ،رادع ،محظور،اشکال ،گير
قانون ـ فقه : مانع
علوم نظامى : چيزهاى دست و پا گير

 
کلمات مرتبط(5)