intercept


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
intercept

محل تقاطع ،قطع پاسکارى حريف ،استراق سمع کردن ،عرض( درمحور مختصات)،بريدن ،قطع کردن ،جدا کردن ،حائل شدن ،جلو کسى را گرفتن ،جلو گيرى کردن
شيمى : برخوردگاه
روانشناسى : عرض
ورزش : برخوردگاه ،توپ دزدى
علوم هوايى : رهگيرى کردن
علوم نظامى : نفوذ کردن در شبکه مخابرات

 
کلمات مرتبط(7)