job


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
job

کار مزدى کردن ،سوخمه سر نيزه ،امر،سمت ،شغل ،ايوب ،مقاطعه کارى کردن ،دلالى کردن
علوم مهندسى : کار مقاطعه
کامپيوتر : برنامه
قانون ـ فقه : يک جا خريدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
روانشناسى : شغل
بازرگانى : پست شغلى و کار،پيشه
علوم نظامى : سوخمه زدن

 
کلمات مرتبط(58) 

 
 
@@job