keeper


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
keeper

محافظ،دروازه بان ،ريسمان کوچک وصل به بالاى کمان ماهى بزرگ و مجاز براى سيد،بازرس ،نگهدار،نگهبان ،حافظ
معمارى : نگهبان
قانون ـ فقه : نگهبان
ورزش : تور زير اب حلقه چرمى وصل به تسمه تفنگ

 
کلمات مرتبط(21)