land


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
land

ارض ،سطح کوچک صاف ،ملک ،سطح ،پياده شدن برجستگى بين خانها،فرود امدن ،به زمين نشستن ،خاک ،سرزمين ،ديار،به خشکى امدن ،پياده شدن ،رسيدن ،بزمين نشستن
علوم مهندسى : پشت
معمارى : زمين
قانون ـ فقه : زمين ،عرصه
بازرگانى : زمين
ورزش : درست به هدف ،سطح داخلى لوله بين خانهاى تفنگ
علوم هوايى : فرود
علوم نظامى : به گل نشستن کشتى

 
کلمات مرتبط(109) 

 
 
@@@land
 
@@land