lap


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
lap

رويهم قرار دادن ،زيرکار،شناکردن طول استخر،يک دور کامل زمين اسبدوانى ،تمام کردن يک دور اسبدوانى ،رسيدن به اسب جلويى تمام کردن يک دور،منطقه پاک سازى مين ،دامن لباس ،لبه لباس ،سجاف ،محيط،محل نشو ونما،اغوش ،سرکشيدن ،حريصانه خوردن ،ليس زدن ،با صدا چيزى خوردن ،شلپ شلپ کردن ،تاه کردن ،پيچيدن
علوم مهندسى : رويهم افتادگى
ورزش : رسيدن به حريف جلويى
علوم هوايى : جفت کردن دوسطح فلزى بهم باسايش سنباده نرم
علوم نظامى : نوار مين روبى

 
کلمات مرتبط(28)