lift


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
lift

برداشتن ،از جا کندن ،دامنه بالابرى( منجنيق)،حمل کردن ،حمل و نقل هوايى ،ظرفيت ،مقدورات هوايى ،بار زدن ،جرثقيل ،بالا بردن ،سرقت کردن ،بالا رفتن ،مرتفع بنظرامدن ،بلندى ،بالابرى ،يک وهله بلند کردن بار،دزدى ،سرقت ،ترقى ،پيشرفت ،ترفيع ،اسانسور،بالارو،جر ثقيل ،بالا بر
علوم مهندسى : بالابر
عمران : اسانسور
معمارى : دامنه بالابرى
قانون ـ فقه : دزديدن
بازرگانى : رفع کردن
ورزش : بلند کردن شريک رقص از زمين ،وسيله اوج گرفتن هواپيماى بى موتور کندن وزنه از زمين
علوم هوايى : برا
علوم نظامى : بالا دادن

 
کلمات مرتبط(82) 

 
 
@@lift