mush


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
mush

حريره ارد ذرت ،خمير نرم ،(در راديو )صداى مزاحم ،پارازيت ،خش خش ،حريره اردذرت تهيه کردن ،سفر پياده در برف ،پياده در برف سفرکردن ،احساسات بيش از حد
عمران : خمير
علوم هوايى : افزايش ناگهانى زاويه حمله بدون شتاب قائم انى متعاقب که از اندازه حرکت در امتداد مسير اصلى ناشى ميشود

 
کلمات مرتبط(2) 

 
کلمات مرتبط(mush):




بازگشت به واژه mush



mush coil 
so mush