off


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
off

خارج از محدوده مدافع خط،مربوط به سمت راست زمين کريکت سمت راست اسب ،جدا،قطع ،خاموش ،ملغى ،پرت ،از محلى بخارج ،بسوى( خارج)،عازم بسوى ،دورتر،از يک سو،از روى ،از کنار،خارج از،مقابل ،عازم ،تمام ،کساد،بيموقع ،غير صحيح ،مختلف
معمارى : خاموش
ورزش : مسير خيس و کندکننده سرعت
علوم نظامى : دور از هدف

 
کلمات مرتبط(444) 

 
 
@@@@@@@@@@@off
 
@@@@@@@@@@off
 
@@@@@@@@@off
 
@@@@@@@@off
 
@@@@@@@off
 
@@@@@@off
 
@@@@@off
 
@@@@off
 
@@@off
 
@@off