operate


MHM Advanced English > Persian (v. 90)Download this dictionary
operate
[.v]: کار کردن ، فرمان دادن ، عمل کردن به کار افتادن ، به کار انداختن ، خريد و فروش کردن ، بفعاليت واداشتن ، به کار انداختن ، گرداندن ، اداره کردن ، راه انداختن ، داير بودن ، عمل جراحى کردن ، عمل کردن ، بهره بردارى کردن
{علوم مهندسى}: اتصال دادن
{قانون و فقه}: از حسابى استفاده کردن بهره بردارى کردن
{علوم نظامى}: معامله کردن
واژه هاى شامل
operate ـ (1)