operated
operated
rukovođen
Free for individual usage/Besplatan za osobnu uporabu
operated
OPERATED
OPERATO. AGITO. STATO EFFICACE. PROVOCATO. AZIONATO. GESTITO
operated
operate
[.v]: کار کردن ، فرمان دادن ، عمل کردن به کار افتادن ، به کار انداختن ، خريد و فروش کردن ، بفعاليت واداشتن ، به کار انداختن ، گرداندن ، اداره کردن ، راه انداختن ، داير بودن ، عمل جراحى کردن ، عمل کردن ، بهره بردارى کردن
{علوم مهندسى}: اتصال دادن
{قانون و فقه}: از حسابى استفاده کردن بهره بردارى کردن
{علوم نظامى}: معامله کردن
واژه هاى شامل operate ـ (1)
Operated
(imp. & p. p.)
of Operate
Webster's Revised Unabridged Dictionary (1913), edited by Noah Porter.
About