operation


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
operation

عمليات ،عمل کردن ،به کار انداختن ،اداره ،گرداندن ،عمل جراحى ،گردش ،وابسته به عمل ،عملکرد،بهره بردارى
علوم مهندسى : عمل
کامپيوتر : عمليات
عمران : عمليات
معمارى : جنبش
قانون ـ فقه : بهره بردارى
روانشناسى : عمل
بازرگانى : عمل
علوم نظامى : کار کردن با يک وسيله

 
کلمات مرتبط(119) 

 
 
@@@@operation
 
@@@operation
 
@@operation