overlap


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
overlap

روى هم افتادن ،نيمه نيمه رويهم افتادن ،تطابق کردن ،پوشاندن ،پوشش دو چيز رويهم ،بر روى هم قرار گرفتن ،رويهم افتادن( دولبه چيزى)،اصطکاک داشتن ،اشتراک داشتن
علوم مهندسى : نيمه نيمه پوشاندن
کامپيوتر : اشتراک داشتن
شيمى : همپوشانى
روانشناسى : همپوشى
بازرگانى : فصل مشترک
علوم هوايى : روى هم امدن لبه دو ورقه و يا تکرار کناره يک تصوير در دو چارچوب
علوم نظامى : افتادن رويهم

 
کلمات مرتبط(9)