pitch


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
pitch

گام سيم پيچى ،قير اندود کردن ،،زمين بازى ،زاويه سوراخهاى گوى بولينگ ،بالا و پايين رفتن هواپيما يا قايق ،ته مانده تقطير،تفاله قطران ،زفت ،ميل ،تن صدا،خيمه زدن ،چادر زدن ،قير،ضربت باچوگان ،استقرار،اوج پرواز،اوج ،سرازيرى ،جاى شيب ،پلکان ،دانگ صدا،زيروبمى صدا،استوارکردن ،خيمه زدن ،برپاکردن ،نصب کردن ،(دربيسبال)توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن ،توپ را زدن ،گام ،درجه ،پرتاب کردن
علوم مهندسى : قير
کامپيوتر : تراکم کاراکترها روى يک خط چاپ شده
معمارى : شيب
شيمى : قطران
روانشناسى : زير و بمى
زيست شناسى : نواک
ورزش : بلند شدن توپ از زمين پيش از رسيدن به توپزن ،طول طناب کوهنوردى
علوم هوايى : گام
علوم نظامى : چرخش عمودى و عرضى ناو

 
کلمات مرتبط(65) 

 
 
@@pitch