طرزکار،تکنيک ،تجربه ،رويه پيشه ،عرف ،رويه ،معمول به ،پيشه ،طرز اجرا،کاربندى ،عادت ،عمل کردن ،رسم ، )=practise(مشق ،ورزش ،تکرار،تمرين کردن ،ممارست کردن ،(بکارى )پرداختن ،برزش ،برزيدن علوم مهندسى : عادت معمارى : عادت قانون ـ فقه : عمل ،جريان کار در دادگاه روانشناسى : شيوه ورزش : تمرين علوم نظامى : تمرين کلمات مرتبط(41)