precipitate


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
precipitate

رسوب کردن ،بشدت پرتاپ کردن ،شتاباندن ،بسرعت عمل کردن ،تسريع کردن ،سر اشيب تند داشتن ،ناگهان سقوط کردن ،غير محلول وته نشين شونده ،جسم تعليق شونده يا متراسب ،خيلى سريع ،بسيار عجول ،ناگهانى ،رسوب شيميايى
علوم مهندسى : ته نشين کردن

 
کلمات مرتبط(1) 

 
کلمات مرتبط(precipitate):




بازگشت به واژه precipitate



precipitate electrode