press


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
press

فشار دادن ،له کردن ،عصاره گرفتن ،فشار اوردن ،تاکتيک دفاعى فشرده ،قاب راکت تنيس ،فشار روى دفاع ،عامل موثر( در نظريه مورى)،جمعيت ،ماشين چاپ ،مطبعه ،مطبوعات ،جرايد،وارداوردن ،فشردن ،زور دادن ،ازدحام کردن ،اتوزدن ،دستگاه پرس ،چاپ فشار،دادن ،ماشين فشار
علوم مهندسى : قفسه
کامپيوتر : فشار دادن
عمران : دستگاه فشار
قانون ـ فقه : مطبوعات
روانشناسى : عامل موثر
ورزش : بالا زدن وزنه از روى سينه به بالاى سر

 
کلمات مرتبط(111) 

 
 
@@@press
 
@@press