put on


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
put on

:)vt & vi(تحميل کردن ،گذاردن ،صرف کردن ،بخود بستن ،وانمود کردن ،بکارانداختن ،اعمال کردن ،بکار گماردن ،افزودن ،انجام دادن ،دست انداختن ،pretended( :)adj & vi(، )assumedتصنعى ،وانمود شده

 
کلمات مرتبط(2) 

 
کلمات مرتبط(put on):




بازگشت به واژه put on



on 
 put