recover


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
recover

جمع اورى يکان ،جمع اورى کردن ،به هوش امدن بهبود يافتن از مريضى ،اخراجات کردن ،جمع اورى وسايل از کارافتاده يا بيماران ،اخراجات وسايل ،نجات دادن ،به حالت اول درامدن ،دوباره بدست اوردن ،بازيافتن ،ترميم شدن ،بهبود يافتن ،بهبودى يافتن ،بهوش امدن ،دريافت کردن
علوم مهندسى : بازيابى
کامپيوتر : فرمانRECOVER
قانون ـ فقه : وصول کردن
علوم نظامى : فرمان حرکت از نو

 
کلمات مرتبط(7)