rectification


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
rectification

يکسو کردن ،يکسو سازى ،همسو سازى مستقيم سازى ،تصفيه ،تصوير کردن يک عکس مورب هوايى روى يک سطح افقى ،راستگرى ،تصحيح ،جبران ،يکسوسازى ،اصلاح
علوم مهندسى : دائم سازى
معمارى : يکسو کردن
قانون ـ فقه : تصحيح سند بر مبناى قصد واقعى طرفين
علوم هوايى : راست گردانى
علوم نظامى : راست کردن عکس

 
کلمات مرتبط(5)