resident


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
resident

ساکن ،مقيم ،مستقر
کامپيوتر : مستقر
معمارى : سکنه
قانون ـ فقه : مقيم ،نماينده سياسى دولت استعمارگر در کشور مستعمره
بازرگانى : در جائى سکونت داشتن

 
کلمات مرتبط(10)