rest


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
rest

سه پايه ،بالشتک ،مقر،پايه ،تکيه گاه ،نشيمنگاه ،اسايش ،محل استراحت ،اسودن ،استراحت کردن ،ارميدن ،تجديد قوا،کردن ،تکيه دادن ،متکى بودن به ،الباقى ،نتيجه ،بقايا،سايرين ،ديگران ،باقيمانده ،(نظ ).راحت باش
علوم مهندسى : استراحت
معمارى : باقيمانده
روانشناسى : استراحت
علوم هوايى : سکون
علوم نظامى : توقف فرمان ازاد

 
کلمات مرتبط(55) 

 
 
@@rest