set


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
set

گروه ،نصب کردن ،وادر کردن ،اماده ،وسيله حاضر بکار،تنظيم شده ،بستن درجه به سلاح تنظيم کردن ،امايه ،مجموعه( در رياضيات)،دستگاه ،دسته ،يکدست( ظروف وغيره)،دوره ،مجموعه ،جهت ،سمت ،قرار گرفته ،واقع شده ،لجوج ،دقيق ،روشن ،مصمم ،قرار دادن ،گذاردن ،نهادن ،مرتب کردن ،چيدن ،نشاندن ،کارگذاشتن ،سوار کردن ،جاانداختن ،اغازکردن ،مستقر شدن
علوم مهندسى : چيدن دستگاه
کامپيوتر : دستگاه
عمران : مجموعه
قانون ـ فقه : حمله کردن
شيمى : دسته
روانشناسى : مجموعه
بازرگانى : سرى ،مجموعه
ورزش : دوره ،طعمه ها
علوم نظامى : اماده کردن
علوم دريايى : سمت جريان اب

 
کلمات مرتبط(229) 

 
 
@@@@@@set
 
@@@@@set
 
@@@@set
 
@@@set
 
@@set