smash


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
smash

خرد شدن ،ضربه پرقدرت از بالاى سر،تصادم ،خردشدگى ،برخورد،خرد کردن ،شکست دادن ،درهم شکستن ،بشدت زدن ،منگنه کردن ،پرس کردن ،ورشکست شدن ،درهم کوبيدن
علوم مهندسى : شکستن
کامپيوتر : خرابى
ورزش : ابشار زدن

 
کلمات مرتبط(1) 

 
کلمات مرتبط(smash):




بازگشت به واژه smash



to go to smash