spot


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
spot

نقدا"،کمان] ،تشخيص دادن ،کشف کردن ،ديدن ،مشاهده کردن گلوله ها،پيداکردن محل نقاط با ديدبانى ،ديدبانى کردن ،در محل ،در جا،تنظيم تير کردن ،نقطه ،مکان ،محل ،لک ،موضع ،زمان مختصر،لحظه ،لکه دارکردن ،لکه دار شدن ،باخال تزئين کردن ،درنظرگرفتن ،کشف کردن ،اماده پرداخت ،فورى ،بجا اوردن
علوم مهندسى : موضع
الکترونيک : نقطه
قانون ـ فقه : به طور نقد
ورزش : کمک به ژيمناست در حال انجام حرکت
علوم نظامى : مسافت يابى کردن

 
کلمات مرتبط(74) 

 
 
@@spot