strike


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
strike

تصادف و نصادم کردن ،فرو بردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهى ،تک هوايى ،تصادم ،تک ناگهانى ،چادر را از جا کندن ،يورش ،حمله کردن ،حمله ،ضربه زدن ،ضربت زدن ،خوردن به ،بخاطر خطورکردن ،سکه ضرب کردن ،اصابت ،اعتصاب کردن ،اعتصاب ،ضربه ،برخورد
قانون ـ فقه : متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه يا کارخانه به طور دسته جمعى و به منظور تحصيل امتيازات بيشتر از کارفرما يا اعاده وضع مناسب سابق که از بين رفته است
بازرگانى : اعتصاب
ورزش : توپ زن بودن ،نخ را سفت کشيدن يافتن بوى شکار بوسيله سگ
علوم نظامى : ضربه زدن به دشمن

 
کلمات مرتبط(60) 

 
 
@@strike