موقوف الاجرا کردن ،به تعويق انداختن ،اويزان کردن ،تعليق دادن ،به عقب انداختن اجراى حکم ،اويزان شدن يا کردن ،اندروابودن ،معلق کردن ،موقتا بيکار کردن ،معوق گذاردن علوم مهندسى : مسکوت گذاشتن کامپيوتر : معوق داشتن قانون ـ فقه : معلق بازرگانى : موقتا "تعطيل کردن علوم نظامى : تعليق درجه يا تعليق مزاياى نظامى کلمات مرتبط(3)