suspend


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
suspend

موقوف الاجرا کردن ،به تعويق انداختن ،اويزان کردن ،تعليق دادن ،به عقب انداختن اجراى حکم ،اويزان شدن يا کردن ،اندروابودن ،معلق کردن ،موقتا بيکار کردن ،معوق گذاردن
علوم مهندسى : مسکوت گذاشتن
کامپيوتر : معوق داشتن
قانون ـ فقه : معلق
بازرگانى : موقتا "تعطيل کردن
علوم نظامى : تعليق درجه يا تعليق مزاياى نظامى

 
کلمات مرتبط(3)