swab


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
swab

کف شوى ،جاروب ،اسفنج زمين شويى ،لوله پاک کن ،سنبه جراحى ،گردوخاک گرفتن ،زدودن ،پيچيدن ،تاب خوردن ،سنبه زدن ،باکهنه اب چيزى را کشيدن ،پنبه براى پاک کردن زخم وگوش وغيره
علوم نظامى : وسيله نظافت سمبه مويى ،ساييدن
علوم دريايى : راداس

 
کلمات مرتبط(2) 

 
کلمات مرتبط(swab):




بازگشت به واژه swab



swab hitch 
to swab up