trimmed
Trimmed
trimmed
potkraćen
okresan
okljaštren
obrubljen
Free for individual usage/Besplatan za osobnu uporabu
trimmed
TRIMMED
POTATO. SPUNTATO. CURATO. ADORNO. AGGIUSTATO. BATTUTO. SGRIDATO. TAGLIATO IN SEDE DI MONTAGGIO UNO SPEZZONE DI PELLICOLA
trimmed
trim
[.v. & n]: هدايت کردن تخته موج به قسمت هموار ، موقعيت تخته موج دراب ، اراسته ، کج شدن ناو از سينه يا پاشنه ، درست کردن ، اراستن ، زينت دادن ، پيراستن ، تراشيدن ، چيدن ، پيراسته ، مرتب ، پاکيزه ، تر و تميز ، وضع ، حالت ، تودوزى وتزئينات داخلى اتومبيل
{علوم مهندسى}: پاک کردن
{معمارى}: مرتب
{ورزش}: موقعيت قايق دراب
{علوم نظامى}: هرس کردن زدن حواشى و زوايد
{علوم دريايى}: نشست
واژه هاى شامل trim ـ (10)